بیچاره کسی که چون تو دلدار ندارد
عاشق نشد و شوقِ سرِ دار ندارد

بیچاره کسی که نشده محرم اسرار
در غربت عالم خبر از یار ندارد

یک عمر نظر کرده به اغیار ولی حیف
در محضر تو دیدۀ بیدار ندارد

بیچاره تر آن مدعی بی کس و کاری
کز چشم تو افتاد و خریدار ندارد

شد بی خبر از حضرت لیلا و ز غفلت
مجنون نشد و حال گرفتار ندارد

یک عمر خطا کرد و نیافتاد به پایت
بر غفلت و عصیان خود اقرار ندارد

دلبستۀ خورشید وجودت نشد افسوس
بر سوختن از عشق تو اصرار ندارد

بیچاره گدایی که نیاموخت گدایی
با خیمۀ ارباب کرم کار ندارد

بیچاره تر آن قلم که در دفتر شعر
یک قافیه در وصف علمدار ندارد