سد شکسته - شهریار
سیل است و شبانگاه و جهان غرقه در آب است
بیدار کن این خانه ی همسایه که خواب است
بوم و بر اقطار جهان ریخته در هم
هر جا روی آوای غم و وای غراب است
در ابر سیه مقبره ی مرتعش ماه
چون نعش کبوتر که به چنگال عقاب است
آمال همه نقش بر آب است و بر آن آب
نقشی که نمایشگر دنیای سراب است
اهریمن هول است که بر سینه ی امواج
می رقصد و سرپنجه به خونابه خضاب است
طغیان معاصی شده طوفان مصائب
واها که خدا بر سر خشم است و عتاب است
آمیخت به هم کفر و نفاق تو و شد سیل
وین سدّ شکسته است کز آیات کتاب است
نزدیک شد آن وعده که قرآن خدا داد
یارب چه خطیبی که همه فصل خطاب است
دریافتی آن فتنه ی غرّا که به گردن
قلاده سرخش غل و زنجیر عذاب است
بیعت شکنانند و صلای سفر شام
وادی ضلال است و شلنگ است و شتاب است
زان سو همه جمع است و از این سو همه تفریق
ای عامل تقسیم و نصیب این چه حساب است
شیری نه که از بیشه برون تازد و گیتی
پر کشمکش جیفه و غوغای کلاب است
آفاق همه کفر و دل شاه ولایت
یک نقطه ی ایمان که بر آن لجّه حباب است
از هر طرفی دست به هم داده خرابی
در فکر خرابیّ من خانه خراب است
پیچیده شکن در شکن کار من ای شوخ
آنقدر که با زلف تو پیچ و خم و تاب است
در بستر غم یاد تو ای شاه سواران
پیرانه سرم شاهد رﺅیای شباب است
ای قوس قضا عطسه که اشباح شیاطین
در قبضه ی خمیازه ی یک تیر شهاب است
بیتی به من ای خواجه ی شیراز که وقتا
یک شعر تو را نشئه ی صد جام شراب است
"بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است"
به وبلاگ شعر و ادب خوش آمدید