من اسیرم - هاتف کلانتری
من اسیرم ، من اسیر چشم بیماری که نیست
در پی آن خاطرات مانده از یاری که نیست
تک درختی بود و من بودم و او در حال رقص
در کنار خانه و باغ و چمنزاری که نیست
خوب مي دانم که او دیگر نمی آید ولی
این دل دیوانه را گوش خریداری که نیست
می کشم در دفتر نقاشیم این عشق را
با نماد و تابع و رسم و نموداری که نیست
بی خیال آنچه گفتم ، من به شوق کودکی
در خیالم می روم پای سپیداری که نیست
+ نوشته شده در ساعت ۷:۱۲ ب.ظ توسط سيدمجتبی پيمبرزاده
|
به وبلاگ شعر و ادب خوش آمدید